مگر این همه روز بهاری و پاییزی چه عیبی دارند که باید یکی از روزهای گرم و خرماپزان مرداد را به نوجوانها اختصاص بدهند؟!
ولی حالا فکر میکنم کسی که همچین روزی را، به عنوان «روز جهانی نوجوان» انتخاب کرده، عجب آدم باحالی بوده! آخر ببینید، درست وسط فصل تعطیلات را نشانه گرفته که مدرسههای بیشتر جاهای دنیا تعطیلاند. فصلی که نوجوانها میتوانند کمی تا قسمتی، البته اگر کلاسهای مختلف بگذارند، دنیای تازه خود را حس کنند. وقتی که قوه تخیل نوجوانها پر باز میکند و میتوانند مثل قصههای داستانها و فیلمهای افسانهای و جادویی، مثل داستان «باغ مخفی» یا نارنیا توی «شیر، کمد، جادوگر» یا... در یا پنجره جادویی زندگی را پیدا کنند؛ بازش کنند و بپرند وسط دنیای تازه خودشان.
کمی بترسند، کمی دچار هیجانهای دلهرهآور بشوند، کمی عقلهایشان را روی هم بگذارند و کلههایشان را بهکار بیندازند تا راههای خاص خودشان را پیدا کنند؛ راههای بالا رفتن از پلههای بلند و کوتاه بزرگ شدن، راههای تجربه لحظههای ترش و شیرین زندگی، راههای ساختن خاطرههای پرهیجان و راههای سفر به فرداهای پیش رو.
دنیای نوجوانی را بعضیها دنیای سردرگمی میدانند. فکر میکنند نوجوانها میگردند تا خودشان را پیدا کنند، خودشان را بشناسند و... به همینخاطر بعضی از بزرگترها فکر میکنند هرکدامشان که به ما رسید باید دست بکند توی کیف خاطرات و دانش و تجربههایش و قدری از آنها را بچپاند توی کوله سبک و پر از شیطنت و هیجان ما تا یک وقت کولهمان تهی از بار دانش و تجربههای آنها نماند، غافل از اینکه ما باید خودمان دنیای دوروبرمان را ببینیم و مزههای ترش و شیرین و تلخ و ملس لحظههای گوناگون این سالهای زندگیمان را بچشیم و به انتخاب خودمان کوله زندگیمان را پر بکنیم از تصویرهای رنگارنگی که قرار نیست حالا حالاها از ذهنمان پاک بشوند.
کوله زندگیمان را پر بکنیم از صداهای بهظاهر گوشخراشی که ممکن است دیگران نپسندند و حتی شاید خودمان هم یک روزی به خودمان بخندیم برای انتخاب این صداها و تصویرها، اما یادمان میماند که اینها بخشی از خاطرههای این روزهای ما، اینها رنگ بخشی از زندگی ما و اصلاً بخشی از ما بودهاند و هستند. پس زندهباد نوجوانی و روز نوجوان مبارک!
* سردبیر هفتهنامه دوچرخه